For Classical Music Lovers

موسیقی کلاسیک

For Classical Music Lovers

موسیقی کلاسیک

یک صندلی اضافه برای مخاطب (نقد)

 

 

 

 

 

 

یک صندلی اضافه برای مخاطب

 

نویسنده: گریگ ساندو

مقدمه مترجم:

«مخاطب شناسی یک علم فردی نیست و هرکس به گمان خود نمی تواند یار آن شود. این علم به جمع فعالان عرصه ی موسیقی، تئاتر، نقاشی، عکاسی، سینما و... باز میگردد و توافق جمعی آن ها را برای تربیت و به جلو راندن مخاطب (بیننده، شنونده، خواننده) طلب میکند.

اتفاقات بسیاری در جشنواره موسیقی امسال افتاد اما مهمترین مساله ای که ما را به تهیه این مطلب مجاب کرد...

 

 

 

 

 

 

 

یک صندلی اضافه برای مخاطب

 

نویسنده: گریگ ساندو

مقدمه مترجم:

«مخاطب شناسی یک علم فردی نیست و هرکس به گمان خود نمی تواند یار آن شود. این علم به جمع فعالان عرصه ی موسیقی، تئاتر، نقاشی، عکاسی، سینما و... باز میگردد و توافق جمعی آن ها را برای تربیت و به جلو راندن مخاطب (بیننده، شنونده، خواننده) طلب میکند.

اتفاقات بسیاری در جشنواره موسیقی امسال افتاد اما مهمترین مساله ای که ما را به تهیه این مطلب مجاب کرد، بی توجهی به مخاطب و جایگاه او بود. 

بطور مثال اگر در شب اجرای رامیز قلی اف و عالیم قاسم اُف، تماشاگر پس از اجرای هر قطعه با شور از جا بر میخیزد و آن قدر هنرمندش را تشویق میکند که اشک از خاطر آن هنرمند می برد که با چه مصیبتی آن صدابرداری پر اشکال را تحمل کرده و به اجرای خود پرداخته، نه به خاطر سیاست های درست جذب مخاطب جشنواره، بلکه به خاطر عشقی بود که این مخاطبین به هنرمند خود داشتند.

مساله اصلی در این بحث، مخاطب است. یعنی همان کسی که با تشویق بی دریغ خود اشک رامیز قلی اُف را در می آورد یا در اجرای شب دوم گروه شمس و ارکستر فیلارمونیک اکراین از تاخیر بیش از حد گروه کلافه شده و آن قدر دست میزند تا گروه بر سر مکان اجرای خود حاضر شود.

مخاطب کسی است که پول میدهد، بلیت میخرد، تشویق و البته گاهی هم تحقیر میکند.

--

می خواهم در مورد چیزی صحبت کنم که اغلب مورد بی توجهی قرار میگیرد: تماشاگر.

وقتی فکر میکنم که تجارت موسیقی چطور خود را به مردمانی که بلیت کنسرت خریداری میکنند پیوند میدهد، فلسفه ای کهن که در تصور عمومی شکل گرفته را به خاطر می آورم: زنجیره ی بزرگ هستی.

در این دیدگاه جهانی، تمامی پدیده ها بر اساس سلسه مراتب منظم می شوند. در آن بالا خدا قرار دارد (سرچشمه تمام کائنات)، پس از آن کلیسا (پیوند دهنده خدا به انسان)، و در آن پایین مردمان ساده و بی تزویر قرار دارند، مردمان محض، شما ومن، کسانی که حامی گفته های خدا و کلیسا هستند.

اگر ما زنجیره هستی را در جهان بصورت ارکستر تصور کنیم، ما به طور یقین آهنگساز را در بالاترین جایگاه قرار خواهیم داد، آن ها (آنطور که ما فکر میکنیم) سرچشمه تمام موسیقی هستند. در مرتبه دوم نوازندگان قرار دارند و در آن پایین تماشاگران یا همان مخاطبین را می بینیم. کسانی که هیچ نقشی در فرایند تولید موسیقی ندارند، مگر این که مصر کننده باشند و حق شناسی خود را با کف زدن نشان دهند.  

ارکسترها هم همیشه امیدوار هستند که تماشاگران خودارتباط خود را با آن ها حفظ کنند و نیز در این راه چند دلاری خرج کنند اما در مقابل کار تماشاگر این است که در جای خود بنشیند و هرچه را که ارکستر به به آنها ارائه میدهد قبول کند. آن ها باید قوانینی را یاد بگیرند، روش هایی را که به آنها گوش زد می شود، بشنوند و از همه مهم تر در میان موومان ها تکان نخورند و موسیقی ای را گوش کنند که از قبل برای آن ها تعیین شده است.

این برایم عجیب است که بدون تماشاگر ارکستری وجود ندارد. افرادی که در بخش تماشاگر می نشینند اغلب دوستان ما هستند، پس چرا در برنامه ریزی برای ارکستر، توجه بیشتری به آنها نمیکنیم؟

چندی پیش با یکی از دوستانم که در بخش موسیقی کلاسیک فعالیت میکند، صحبت کردم. او با هیجان زیادی در مورد پخش موسیقی معاصر از رادیو بی بی سی صحبت می کرد. پرسیدم که آیا بهتر نیست که بی بی سی شنوندگانش را مورد برسی قرار دهد تا دریابد کدام آهنگساز  بیشتر مورد علاقه است؟

آیا کسی هست که به تفکر مخاطب اهمیتی بدهد؟

ما در ارکستر چطور می توانیم با تماشاگر بهتر رفتار کنیم؟

اول این که بدانیم موجوداتی که ما آنها را به عنوان تماشاگر می شناسیم «انسان» هستند. آن ها فکر و احساس دارند، در اطراف ما زندگی می کنند و زندگی را می شناسند.

«خلاصه شده»

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 

                                             نقدی بر این تفکر

 

هستند بسیاری که در هنگام خواندن این کلمات اشک از گونه هایشان جاری شده و هزار بار بر بخت بد تماشاگر گریسته اند اما کسانی هم هستند – هرچند به تعداد کم – که خنده سر داده اند.

تماشاگر آیا صلاحیت آن را دارد که شاخص موسیقی جامعه باشد؟ آن هم جامعه ای از نوع امروز آن که مردمش آنگونه که باید در موسیقی تخصص داشته باشند، ندارند؟

می گوید «اگر تماشاگر نباشد ارکستری نیز وجود ندارد»!!!

درباره این جمله چه میتوان گفت؟ ارکستر یعنی موزیک و موزیک هم یعنی تماشاگر؟؟

البته به وضوح میدانم که بافت مخاطبین قرن 21 آن هم در جامعه ما چقدر مانند این شخص می اندیشند و با الفاظی با پرستیژ چون آزادی بیان و انتخاب، میخواهند افسار انتقاد را به دست مردمی به دهند که از موضوع مورد انتقادشان هیچ تخصصی ندارند و آنگاه کالسکه موسیقی آنچنان خواهد رفت که شخصی اسب ندیده کالسکه ران باشد!!!

البته این اتفاق کم و بیش افتاده. خوانندگان و آهنگسازان با آن نرم افزار های محبوبشان (همان چیزی که کار صندلی چرخ دار را برای افلیج ها میکند) وارد عرصه «بازار» میشوند و همواره PMC هایی هم برای حمایت وجود دارند!

 (فراموش نشود: در مثال جای هیچ مناقشه ای نیست!)

پس باید آهنگساز بداند که مخاطب چه میخواهد تا آنگونه بسازد. هرچه هست نباید پولی که مخاطب برای خرید بلیط کرده هدر برود!! گور پدر موسیقی هم کرده!!

مخاطب می خواهد لحظاتی خوش باشد! تخمه بخورد، گپ بزند یا نه کمی با دوستانش برقصد!!

موسیقی وسیله ای برای اوقات فراغت می شود و تاریخ موسیقی برباد...

این ها اینگونه می اندیشند و همواره قدرت در دستشان است... هرچه باشد خیل عظیم مردم پشت آنها ایستاده و ندانسته در رسای مرگ هنر نوحه می خوانند و اینجاست که دموکراسی جنایت میکند!!

موسیقی کلاسیک نمیخواهد چون موسیقی پاپ Popular

 

مشهور یا محبوب باشد همان گونه که پیشکسوت های آن زندگی در رنج را بر مشهور و محبوب شدن ترجیح دادند تا کارشان به معنای واقعی «هنر» باشد : رها از قید و بند های دنیوی

نویسنده: R.F

نظرات 8 + ارسال نظر
شیما چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ق.ظ

این چیزایی ک آقای ساندو نوشته مطمئنا موسیقی رو به همون فسادی میکشه که ما الان تو جامعه میبینیم
همه دارن از همه جا زیر بارون پاپ و رپ و راک غرق میشن!!
نمیگم اینا چیز بدی هستن ولی قدرت انتخاب رو گرفتن

saman جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ق.ظ http://haleyeomid.mihanblog.com

سلام عزیزم چطوری دوست خوب من؟
ایول مطلبی که گذاشتی رو خوندم و واقعا من رو به فکر و تفکر فرو برد... دست مریزاد.
راستی امشبو حال کردی؟ زدیم تو دهن فامیلای دوماد. نه؟

سهیل یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ب.ظ

من کاملا با این موضوع موافقم به نظرم اثر هنری باید هم طراز مماس با جامعه و مردمش باشه ولی این به مخاطب هم بستگی داره چون افرادی هستند که فقط به ظاهر یک اثر توجه دارند و به عمق و محتوای ان بی توجه اند.

شیما دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

سهیل جان با چی موافقی این که پاپ و... و مردم هنر نفهم دارن افسار هنر رو به دست میگیرن؟؟!!!!

شیما دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ق.ظ

من اصلا با نظر گریگ ساندو موافق نیستم!! بلکه با نقد آقای R.F
موافقم.
آقای سامان عزیز لطفا نظرات خودتون رو در ارتباط با پست بزاریید

عرفان دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ


حقیقت هنر اینه که خریدنی نیست.. تقدیم شدنیه چون هیچ بهایی رو برای هنر نمیشه پرداخت
عزیزان، انسان برای فرار از عقل موسیقی گوش می ده.. برای فرار از واقعیات، و این چیز بدی نیست، چون اگه نباشه بشر به فساد کشیده میشه...همین جمله ی زیبای شکسپیر بالای بلاگ بیانگر همه چیزه
حالا شما دلتون میخواد آرامش داشته باشید؟ بعد از یه روز پر استرس دراز بکشید، دست و پاهاتون رو از هم وا کنید، تو یه اتاق تنها به دریاچه ی قوی چایکوفسکی گوش بدید... بعد می فهمید که برای چند لحظه بازگشت به طبیعت انسانی چه حسی داره، حس شناور بودن...تعلیق!
اگه هم دوس دارین خیلی از تمدن دور بشین، بیاین 2 ساعت مداوم Speed/alternative/industrial/NU/Jungle/hard و یا انواع دیگه ی متال رو گوش بدین... نمیگم بده، اتفاقا 3 دقیقه ش مفید هم هست... ولی 3 ساعتش بکنین بعد متوقفش کنین...ببینین حسی به جز پوچی دارین یا نه؟
اون حس فاصله ی بیش از حد از عقله...
الان تماشاگر امروز بیشتر دوس داره بدوه تا آرامش داشته باشه...چون چیزی رو میخواد که بیشتر از واقعیات دورش میکنه... و خودش هم نمیخواد خودش احساساتش رو بروز بده، پس به نوازنده یا خواننده رو میاره... اونا هم بر اساس نیاز اکثریت جلو میرن...
اما اگه به مخاطب احترم گذاشته بشه، میشه به تدریج سلیقه و درکش رو هم عوض کرد...
پس احترام به مخاطب چیز بدی نیست، هدف پشتش مهمه(و هرچیزی که به ذهن شما میرسه اصلا برای من اهمیتی نداره)
عزیزایی که با 2 دقیقه خوندن یه مقاله احساساتی میشین، بدونین که 2 دقیقه که از کامپیوتر دور شدین اون احساساتتون هم میپره
All the best

هنر هرچه باشد در بند واژه ها نیست.
احترام به مخاطب هم چیز پسندیده ایست اما...
اکنون در شهر ما سنندج به خاطر همین احترام به مخاطب بعضی از مسائل پیش آمده.
هنرمند باید فارغ از همه چیز (حتی مخاطب) به خلق اثر بپردازد.

صلاح بابان دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ب.ظ

عرفان عزیز
من مطلب شما را خواندم و بسی برایم جالب بود.
تنها چیزی که از ذهن من می گذرد بافت موسیقایی شهر سنندج است.
البته لازم به ذکر است که شهر سنندج نسبت به دیگر شهر های ایران موسیقی خیز تر است اما باید توجه داشت که این مهم فقط مربوط به موسیقی عامه است یعنی ممکن است در شهر ما هرکسی بتواند به راحتی سازی را بنوازد یا حتی مجلسی را مفتون کند اما بحث ما بر سر این عامه پردازی ها نیست!
موسیقی شهر باید مقداری از این عامه گری فاصله بگیرد! البته به هیچ عنوان منظورم این نیست که باید موسیقی از بافت زندگی جدا شود، اما چیزی که روزمره است تکراری می شود.
حدود 8 سال پیانو میزدم وقتی به کلاس آقای فخاری رفتم تازه فهمیدم پیانو چیست!!!!!!!!! تازه فهمیدم که هشت سال سر کار بودم!!!!!!!!
و الان همراه با آقای فخاری دارم رپرتوارهای اولیه را میگذرانم!!
خب این موضوع برای من درد آور است که چرا قبل ورود به کلاس، همه دوستان و آشنایان مرا به عنوان نوازنده پذیرفته بودند!
اما تازه فهمیدم که هیچ نمیدانم.
بعد از این که به همراه همین استادم در یکی از مسترکلاس های آقای اوکانیان شرکت کردم تازه برای اولین بار فهمیدم نشستن در یک جمع موسیقایی یعنی چه!
پس به نظرم موسیقی نه برای مخاطب بلکه برای خود موسیقی باید تصنیف شود
روزی در مجلسی بودم که در آنجا آقای شهرام علیمحمدی درباره موسیقی صحبت میکرد و باز هم با توجه به صحبت های این عزیز من نیز چون پارناسیان شعارم این است: هنر برای هنر

نقشبندی دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام بر دوست عزیز روزبه فخاری
چرا تقاضای چنین موضوعی را برای نشست هنری ماه آینده نمیدهید؟
به نظر من موسیقی و مخاطب بحث بسیار جالبی است

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد